خلاص خواستن. آزادی خواستن. استخلاص. طلب رهایی. (از یادداشت مؤلف) : همه مرغان خلاص از بند خواهند من از قیدت نمی خواهم رهایی. سعدی. رهایی خواهی از سیلاب اندوه قدم برجای باید بود چون کوه. ؟ رجوع به رهایی جستن شود
خلاص خواستن. آزادی خواستن. استخلاص. طلب رهایی. (از یادداشت مؤلف) : همه مرغان خلاص از بند خواهند من از قیدت نمی خواهم رهایی. سعدی. رهایی خواهی از سیلاب اندوه قدم برجای باید بود چون کوه. ؟ رجوع به رهایی جستن شود
طلب اظهار نظر. درخواست اظهار عقیده: و با یحیی بگفت و رای خواست یحیی گفت علی مردی جبار و ستمکار است و فرمان خداوند راست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 416). و به وزیر (خواجه احمد عبدالصمد) در این معنی نبشته آمد و رای خواسته شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 545). چون بر این حال امیر واقف گشت... خالی کرد و در این باب رای خواست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343). پدر ما خواست که ولیعهدی وی را باشد و اندر آن رای خواست از وی (از آلتونتاش) و دیگر اعیان. (تاریخ بیهقی). امیر در این وقت بباغ صدهزاره بود خلوتی کرد با سپاهسالار و اعیان و حشم و رای خواست تا چه باید کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404)
طلب اظهار نظر. درخواست اظهار عقیده: و با یحیی بگفت و رای خواست یحیی گفت علی مردی جبار و ستمکار است و فرمان خداوند راست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 416). و به وزیر (خواجه احمد عبدالصمد) در این معنی نبشته آمد و رای خواسته شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 545). چون بر این حال امیر واقف گشت... خالی کرد و در این باب رای خواست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343). پدر ما خواست که ولیعهدی وی را باشد و اندر آن رای خواست از وی (از آلتونتاش) و دیگر اعیان. (تاریخ بیهقی). امیر در این وقت بباغ صدهزاره بود خلوتی کرد با سپاهسالار و اعیان و حشم و رای خواست تا چه باید کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404)